دلبر هرچه قرص مسکن بود خوردیم ولی فایده نداشت .
دلبر گفتیم بیایم کمی با خاطراتت حرف بزنیم که شاید
این بغض خالی بشه و نفس کشید
 و یک خوابِ راحت رفت .
دلبر؛
قرار ما این نبود !
قرارمون بود اولین بارون پاییزی هرسال هرکجایی باشیم
 به یاد اولین قرارمون که زیر بارون خیس شدیم باهم قدم بزنیم .
دلبر؛
ما کوچه های شهر را دوتایی قدم زدیم
 الان چطور میتونی با یکی دیگه از اونجا رد بشی ؟!
دلبر؛
اولین باری که دستاتو گرفتم یادته ؟
داشتی از خجالت آب میشدی
 و من باز بیشتر از قبل عاشق نجابتت شدم.
دلبر؛
کافه همیشگی همون سفارش همیشگی چی یادته؟
دلبر ؛
زود رفتی ... .
دلبر ؛
تو از این دل سفر کردی،
 اگر مقصدت تورا خوشحال میکند خیالی نیست ... . :)